بخش 3) گزارش بخش اول برنامه پیمایش دماوند به گردون کوه (دماوند – کندوان)
(تقدیم به روح بلند البرز زارعی و همه جانباختگان راه حفظ محیط زیست)
تاریخ اجرا :11 تا 15 تیر ماه 1399
نفرات شرکت کننده: مهدی مهرابی، حسین ناطقی، فرهاد رشوند، سلمان بهمن دار
تیم پشتیبان: آرش رضازاده، مهدی سهیل فرید، علی حاجیلو، مسلم ایرانژاد، محمد جلوخانی
مقدمه:
در ابتدا می خوام یه نقدی به جامعه کوهنوردی بکنم نبود گزارش برنامه های خوب که به نظرم چند تا دلیل داره که علیرغم اجرای برنامه های خیلی خوب این خلع رو ما امروز احساس کنیم و البته نباید فراموش کنیم که افرادی هم در این زمینه خیلی کار کردند و مطالب خیلی خوب و مفیدی از خودشون به جا گذاشتند اما دلیل اهمیت ندادن به گزارش برنامه است و همین امر باعث شده تا افراد تلاشی برای آن انجام ندهند در صورتی که از نظر من کل هدف گذاری، انتخاب، برنامه ریزی، تمرین و اجرای برنامه 50 درصد کار و 50 درصد و دیگر تهیه یک گزارش مناسب است و اینکه هدف از گزارش نوشتن را بدانیم و دلیل دوم خصاصت در دادن اطلاعات به دیگران است.
ما احساس می کنیم کاری را که خودمان انجام دادیم دیگران نمی توانند انجام دهند یا اگر قراره انجام بدهند باید برای آن تلاش کنند و این بدترین دلیل به وجود آمدن این خلع است. دلیل سوم عدم توانایی در نوشتن و نگارش یک گزارش خوب و مفید که باید مثل خیلی چیزهای دیگر که آموزش داده می شود نوشتن گزارش هم باید آموزش داده شود. در دنیای غارنوردی حرفه ای اگر شما هزاران غار را اکتشاف و پیمایش کنید اما نقشه تهیه نکنید کار شما هیچ به حساب می آید اما اگر یک غار حتی کوچک را اکتشاف و نقشه برداری کنید جزء رزومه و فعالیت شما به حساب می آید و در رزومه شما ثبت خواهد شد و دلیل چهارم نبود ابزار و لوازم و امکانات امروزی برای ثبت و ارائه گزارش مثل جی پی اس و اینترنت. کما اینکه گزارش های خیلی خوبی هم نوشته شده است اما به خاطر نبود اینترنت در اختیار و دسترس همگان قرار نگرفته است و همینطور نبود جی پی اس برای ثبت اطلاعات درست هر چند الان هم با وجود امکانات به خاطر تنبلی اطلاعات درست ثبت نمی شود یا اگر هم می شود در گاو صندق خانه ها نگهداری می شود تا با خودشان به آن دنیا ببرند برای فرشته ها. همه این دلایل باعث شد تا جرقه اجرای این برنامه در ذهنم بخورد تا بتوانیم یک اطلاعات درست و مفید تهیه کنیم تا هم خودمان و هم دیگران از آن استفاده کنند. از زمان جرقه خوردن این برنامه که اواخر سال 98 و همزمان با شروع ویروس کرونا در کشور بود و این اتفاق در راه رسیدن به محل کار و داخل سرویس افتاد تا زمان اجرای برنامه که حدود چهار ماه زمان برد روزی سه بار بلکه بیشتر از دماوند رفتم تا علم و از دماوند برگشتم تا به علم و طی این مدت برنامه ریزی ها و تمرینات لازم را در نظر گرفتم زیرا می دانستم برنامه ای سنگین در پیش داریم. و یک روز در میان روزی 10 الی 15 کیلومتر تمرین دو و یک روز در میان روزی دوبار صعود سرعتی قله عظیمیه یا همان بیجی کوه را انجام می دادم. تا با یک آمادگی خوب برنامه را شروع کنم و از برنامه لذت ببرم. معمولا برای اجرای چنین برنامه هایی باید پیش برنامه های مختلف در نظر گرفته می شود و در طول این برنامه ها نفرات تیم انتخاب شوند اما از آنجایی که زمان کمی تا اجرای برنامه داشتیم این برنامه را با افرادی که از قبل می شناختم در میان گذاشتم تا در نهایت به یک تیم چهار نفره رسیدیم. این برنامه در سال های اخیر اجرا نشده یا اگر هم اجرا شده من اطلاعی از آن ندارم اما در سال های گذشته و دور تیم های اندکی با افرادی انگشت شمار در مدت زمان های 9،12 و15 روزه سعی در انجام این کار را داشتند که یکی از این تیم ها تیمی از البرز با سرپرستی استاد فراهانی و بدون بارگذاری بوده است که گزارش های آن به سختی یافت می شود اما از آنجایی که هدف ما این بود که این برنامه را در مدت زمان 6 تا 8 روز انجام بدهیم
برای افزایش سرعت و همین طور شناخت قسمت هایی از مسیر بارگذاری هایی را در چند نقطه در نظر گرفتیم که این بارگزاری ها هم برنامه های تمرینی خوبی بود که هم شناخت بهتری نسبت به مسیر خودمان پیدا کردیم هم قدرت مانور بیشتری را به ما می داد. زیرا می توانستیم تغذیه خوبی داشته باشیم و انرژی لازم را برای ادامه مسیر و همینطور فشار کمتری را تحمل کنیم هرچند با مقدار خوراکی هایی که برای همان دو روز اول برده بودیم می توانستیم بدون بارگزاری ها برنامه را اجرا کنیم. بارگزاری اول را خودم و با همراهی چند تا از دوستان قبل از قله سرخاب ها انجام دادیم که دومین بارگزاری در طول مسیر ما بود. تصمیم داشتم این برنامه را در تعطیلات خرداد انجام بدهم اما با بررسی میزان برف موجود در ارتفاعات برنامه را 40 روز به عقب انداختم. بارگزاری دوم ما بعد قله زرین کوه بود که به همراه فرهاد رشوند از روستای الیت و دلیر و با همکاری آقای هرمز جانی و خانوم آزاده سالمی سومین بارگزاری طول مسیر را انجام دادیم. و سومین بارگزاری را به همراه فرهاد رشوند و محمود بهروزی با پیمایش 25 کیلومتر مسیر رودخانه وارنگه رود بر روی گردنه پالون گردن و بعد از قله پالون گردن انجام دادیم که اولین بارگزاری در طول مسیر ما بود. و خود این برنامه با توجه به پیمایش 51 کیلومتر رفت و برگشت تا وارنگه رود یک برنامه تمرینی خوب بود و همینطور آخرین برنامه تا زمان اجرای برنامه...
شرح گزارش :
روز اول:
طبق هماهنگی انجام شده ساعت 17 روز سه شنبه 10/4/99 دوستان خوبم مهدی محرابی و فرهاد رشوند با قبول زحمت علی شفیع پور تا قرارگاه پلور دماوند از کرج حرکت کردند و من هم در طول مسیر به آن ها ملحق شدم. ساعت 20:30 دقیقه به پلور رسیدیم در طول مسیر گزینه حرکت به سمت مسجد یا بارگاه سوم را به پیشنهاد دوستان بررسی کردیم که در نهایت تصمیم گرفتیم قرارگاه پلور بمانیم و روز اول برنامه را از همان جا شروع کنیم. بعد از صرف شام در پلور به قرارگاه پلور رفتیم و با اضافه شدم دوست خوبمان حسین ناطقی به اتاقی که قبلا هماهنگ شده بود رفتیم به خاطر شرایط کرونا و وسط هفته بودن هیچ کوهنورد دیگری آنجا نبود.
بعد از هماهنگی ها و بررسی های نهایی آماده استراحت شدیم تا صبح با انرژی کافی برنامه مان را شروع کنیم. از آنجایی که قرار بود دماوند را یک روزه صعود کنیم بارهای اضافه را جدا کردیم تا به راننده بسپاریم تا در پارکینگ غربی به ما تحویل دهد و یک کوله سبک آماده کردیم برای صعود قله دماوند. قرار بود ساعت 4 از قرارگاه حرکت کنیم که ساعت 5 از مسجد استارت بزنیم که متاسفانه با تأخیر 20 دقیقه ای یکی از دوستان ساعت 5:30 از مسجد حرکت خودمان را از بارگاه آغاز کردیم. سرقدم ما مهدی محرابی عزیز بود که مثل همیشه با یک سرقدمی عالی ریتم خوبی به تیم داد. ساعت 8:15 به بارگاه سوم رسیدیم. در بارگاه سوم جز ما دو کوهنورد دیگر هم بودند.ما با نیم ساعت استراحت به سمت قله حرکت کردیم.( در طول مسیر مسجد تا بارگاه سوم دو تیم دونفره هم بودند و زمانی که ما از مسجد استارت کردیم یک تیم از بارگاه در حال صعود به سمت قله بود که در مسیر برگشت نزدیک قله آن ها را دیدیم. بعد از بارگاه سوم و در ارتفاع حدود 4500 از آنجایی که حسین ناطقی در شهر آمل و در ارتفاع صفر زندگی می کند و متاسفانه برنامه هم هوایی انجام نداده بود کمی دچار مشکل شد ولی ما با همان ریتم به حرکتمان ادامه دادیم تا نزدیک آبشار یخی و آنجا من منتظر شدم تا حسین برسد و فرهاد و مهدی ادامه دادند به سمت قله که در نهایت با بهتر شدن حال حسین و نزدیک شدن به بچه ها با یک ربع اختلاف با پشت سر گذاشتن باد بین 20 تا 30 تا از ارتفاع 5200 به بعد ساعت 15 روی قله دماوند دور هم جمع شدیم و بعد از گرفتن چند عکس مسیر فرود از جبهه غربی را در پیش گرفتیم. طبق صحبت هایی که با آقای هاشم نژاد و چک کردن سایت های هواشناسی متوجه شدیم باد بین 40 تا 50 پیش بینی می شد که کمی باعث نگرانی ما شده بود که خدا را شکر هوا تا آنجا خیلی با ما یاری کرد و مشکل چندانی نداشتیم با فرود از جبهه غربی با افزایش ابر و مه تا ارتفاع 4200 بود ساعت 18 به جانپناه سیمرغ رسیدیم و با کمی استراحت من با سرعت بیشتری برای تحویل گرفتن بارها از راننده به سمت پارکینگ غربی حرکت کردم که ساعت 19 به پارکینگ غربی رسیدم و بچه ها هم ساعت 20 به پارکینگ رسیدند. قرار بود شب مانی اولمان را کنار رودخانه وارو (دلی چای) داشته باشیم اما با توجه به شرایط تیم تصمیم گرفتیم همان جا در پارکینگ غربی کمپ اولمان را برقرار کنیم و فردا صبح زودتر استارت بزنیم. با برقراری کمپ و نوشیدن مایعات خوابیدیم و خوشبختانه تا صبح استراحت خیلی خوبی داشتیم. (شب خیلی خوب و آرام همراه با کمی بارش باران)
روز دوم:
صبح ساعت 4 از خواب بیدار شدیم و با خوردن یک صبحانه مختصر و جمع کردن چادرها با نیم ساعت تأخیر برنامه خود را آغاز کردیم. حسین که از روز قبل به خاطر ارتفاع زدگی حالش خوب نبود و با کاهش ارتفاع هم بهتر نشده بود تصمیم گرفت از ما جدا شود و به آمل برگردد که این برای ما ناراحت کننده بود ولی چاره ای هم نداشتیم چون با آن حال در ادامه مسیر حتما اذیت می شد و خودش شرایطش را بهتر می دانست مخصوصا حالا که قرار بود با کوله سنگین ادامه دهیم هر چند که بارگزاری کرده بودیم ولی هر چه تلاش کردیم باز کوله هایمان سنگین بود.(لعنت به من که هر کاری که می کنم نمی تونم کوله سبک بچینم!!!) قبل از برنامه بالای 20 دفعه کوله چیدم و ریختم بیرون و ده تا کوله عوض کردم تا کوله سبک جمع و جور کنم اما نشد که نشد. تا آخرین لحظه که شب قبل برنامه رفتم و کوله علی شفیع پور را گرفتم و کوله ام رو عوض کردم...
با خداحافظی از حسین مسیر دشت غربی رو به سمت رودخونه وارو در پیش گرفتیم. طبق نقشه قرار بود ما از رودخانه دلی چای رد شیم اما طبق گفته افراد محلی و موقعیت منطقه باید گوسفند سرای وارو و رودخانه وارو را رد می کردیم که همین باعث شک و تردید در من شد ولی در نهایت متوجه شدیم که همان وارو درست و دلی چای جایی جلوتر در امتداد رودخانه وارو است. خلاصه پس از گذر از دشت و کم کردن ارتفاع و یکی دوبار رد شدن از دره ساعت 7 به رودخانه وارو رسیدیم و در طی مسیر می دونستیم یکی از چالش های ما گذر از این رودخانه است. طبق پرس و جوها متوجه شدیم یک پل کمی جلوتر هست که می توانیم از آن هم برای عبور از رودخانه استفاده کنیم اما با توجه به اینکه اول صبح بود و حجم آب آنقدر بالا نبود و می شد ازش رد شد و با تخمین زمان عبور از رودخانه یا پل با در آوردن کفش ها از رودخانه رد شدیم. آب حسابی سرد بود که باعث شد حسابی خستگی عضلاتمان در بره یکی از چیزهایی که از دشت غربی دماوند تا پالون گردن که سرچشمه های رودخانه لار و دشت لار بود خیلی جلب توجه می کرد گله های پر تعدادگوسفند در دوطرف دامنه های خط الراس مخصوصا سمت چپ ما به سمت دشت و رودخانه لار بود.
از قله دماوند تا کنار رودخانه ورارو کاهش ارتفاع زیادی داشتیم تا ارتفاع 2900 رسیدیم و با گذر از رودخانه حالا باید کم کم افزایش ارتفاع می گرفتیم تا بیفتیم روی خط الراس (همونطور که می دونید خط الراس به بالاترین خط اتصال بین دو قله گفته می شود که آبریز آن ها در دو جبهه مختلف است) و وقتی شما می روید برنامه خط الراس باید بالاترین جای ممکن این خط را پیمایش کنید و به نظر من اصلا لذت خط الراس به همینه، نه اینکه طرف همه قله ها را تراورس یا کمربر می کند و بعد می گه برنامه خط الراس رفتیم. ما در این برنامه تا جایی که تونستیم سعی کردیم همین کار رو انجام بدیم و ترکی که ثبت کردیم تا 80 درصد شکل واقعیه خط الراس است به جز جاهایی که دیگه چاره ای نداشتیم و این برنامه ما هم بهتر است بگوییم پیمایش دماوند تا علم تا اینکه خط الراس دماوند به علم چون همانطور که گفتیم ما از رودخانه ورارو رد شدیم که این دیگه خط الراس نمی شود. هرچند بعد از آن دیگه کلا خط الراس بود. خلاصه با افزایش ارتفاع و انتخاب مسیر به سمت اولین قله شروع خط الراس یعنی گاوینک چال به حرکت خودمان ادامه دادیم، با توجه به اینکه هیچ کدام از ما هیچ آشنایی با این منطقه نداشتیم و فقط تنها اطلاعات ما خواندن گزارش های مختصر و چک کردن نقشه ها و همین طور بررسی از طریق گوگل ارث بود خیلی جاها اسامی قله ها و مناطق رو نمی دونستیم هر چند فرهاد رشوند در گوشی موبایلش با نرم افزار ویورنجر یک سری اطلاعات و اسامی رو به ما می داد در هر صورت هر جایی رو که اسمشو می دونستیم ثبت می کردیم و هر جایی که نمی دونستیم پویت می زدیم با یک علامت سوال تا بعد برنامه اصلاح و درستش کنیم. ساعت 9:45 دقیقه بود که به شروع خط الراس رسیدیم. در شرق ما جبهه غربی دماوند و شمال و دست راست ما رودخانه گاوینک چال و خط الراس قله های ورارو، سه سنگ، مخروط سر، دوخواهران، کهو، تخت خرس و چپک رو قرار داشت و سمت جنوب یا دست چپ ما کوه عسل، دریاچه سدلار، دیواره عروس کوه و کوه زرشکی قرار داشت. شرایط هوا خیلی عالی بود، نه آنقدر سرد بود که از سرما اذیت بشیم نه اینقدری گرم که از گرما، می تونم بگم هوا فوق العاده بود همین طور مناظر دو طرف خط الراس مخصوصا برای ما که برای اولین بار آنها را می دیدیم و همین طور رفته رفته از دماوند دور می شدیم از شروع خط الراس تا قله الرم هیچ مسیر انحرافی وجود ندارد و فقط با دنبال کردن خط الراس و کاهش و افزایش ارتفاع های مختلف می شود به قله الرم( آلارم) رسید و همین طور هیچ چالشی سر راه شما نیست. در طول مسیر ما تا گردنه کندوان که پایان برنامه را اعلام کردیم به غیر از یکی دو قسمت که کمی تیغه ای بود و به سختی می شد جای چادر پیدا کرد بقیه مسیر هیچ مشکلی برای جای چادر نیست و در خیلی از نقاط شما می توانید یک جای چادر خوب پیدا کنید و ما سعی کردیم بهترین نقاط و یا محل هایی که قبلا کمپ زده شده بود را مشخص کنیم، مثلا جاهایی که شاید دسترسی به آب باشد یا نیازی به هموار کردن برای جای چادر نباشد و همین طور تعداد چادرهایی که می شد زد را مشخص کردیم. خلاصه با پشت سر گذاشتن قله های دیوآسیاب، آرو، گرگ، جیرک ساعت 20 به قله الرم رسیدیم و ساعت 20:15 دقیقه حدود 200 متر پایین تر از قله در یک جای خیلی خوب که هم آنتن و هم آب داشتیم کمپ خودمان را برقرار کردیم و وضعیت و موقعیت خودمان را به تیم پشتیبان اطلاع دادیم تا دوستان را در جریان برنامه قرار دهند. پس از نوشیدن مایعات زیاد و یک غذای خیلی خوب آماده شدیم برای یک خواب خوب و ذخیره انرژی برای ادامه مسیر و با پشت سر گذاشتن یک شب مهتابی بسیار زیبا همراه با آرامش رفتیم برای روز بعد...
روز سوم:
ساعت 4:30 دقیقه از خواب بیدار شدیم و پس از صرف صبحانه و جمع کردن چادرها ساعت 6 حرکت خودمان را آغاز کردیم. روز دوم برنامه کفش های مهدی پایش را اذیت کرد به خاطر همین سرعت حرکتمان کمی کند شد که این کندی از یک طرف ما را کمی از زمانبندی که در نظر داشتیم عقب می انداخت اما از طرفی یک اثر مثبت داشت که در روز پنجم توضیح می دهم که این اثر مثبت چه بود. به هر حال کفش هایمان را جا به جا کردیم تا بلکه هم جلوی آسیب بیشتر را بگیریم و هم سرعت حرکتمان بیشتر شود با یک انرژی خیلی خوب از استراحت و ریکاوری شب قبل به سمت گردنه قو و قله پاکبود حرکت کردیم. از شروع خط الراس تا قله علم حرکت ما از شرق به غرب بود اما از قله الرم تا قله سینه زا سه تا گردش به راست یا شمال و یک گردش به چپ و جنوب داشتیم و بعد از آن تا قله پالون گردن حرکت شرق به غرب خواهد بود. با تعویض کفش مهدی تا اواسط روز کمی سرعتمان بیشتر شد ولی همان آسیب روز قبل باز کار خودش رو کرد و مهدی به سختی حرکت می کرد شرایط هوا مثل روز قبل عالی بود و طبق پیش بینی های آقای هاشم نژاد اواسط روز افزایش ابر داشتیم و با سرد شدن هوا و رسیدن شب ابرها هم پنهان می شدند با سرعت متوسط اما پیوسته مسیر را پشت سر می گذاشتیم و با پشت سرگذاشتن قله های پاکبود، سرخک، سینه خاص، سودر، سینه زا قبل از قله ارس بزان در یک جای مناسب و نزدیک به برف کمپ سوم خودمان را برقرار کردیم. هدف ما رسیدن به قله پالون گردن و گردنه پالون گردن بود اما با توجه به خستگی و زمان تصمیم گرفتیم کمی زودتر یعنی ساعت 19 به کار خودمان در روز سوم پایان بدهیم. خوشبختانه در محل کمپ شب مانی سوممان هم دسترسی به آنتن، نت و هم دسترسی به برف آب داشتیم و همین کمک می کرد تا با مصرف مایعات بیشتر ریکاوری بهتری داشته باشیم و هم برای روز بعد مشکل برداشتن آب نداشته باشیم. از آنجایی که شعار برنامه ما شعاری محیط زیستی بود در تمام طول مسیر سعی کردیم هیچ گونه ردی از خودمان به جا نگذاریم و زباله های خودمان را یا حمل کردیم یا مثل روز اول که وقتی حسین از ما جدا شد به حسین سپردیم و تنها آسیب زیست محیطی ما آتش زدن یک بوته گون خشک و سوزاندن بخشی از زباله های خشکمان بود و شاید چند دانه پوست پسته!!!
شب سوم با توجه به اینکه به بارگزاری اولمان نرسیده بودیم و فکر می کردیم که دو روزه بتونیم بهش برسیم غذامون کم بود اما تنقلات زیاد داشتیم بنابراین با همان ها سر کردیم و با خوردن یک کنسرو ماهی و سوپ رفتیم برای خواب تا فردا انرژی کافی داشته باشیم علی الرغم اینکه زود کمپ زدیم ولی دیر خوابیدم اما به لطف خدا شب خیلی خوب و
و آرامی بود مثل شب قبل ماه هم که در حال کامل شدن بود . انتخاب یک محل کمپ مناسب بسیار مهم و حائز اهمیت است برای استراحت خوب و ریکاوری کردن که خوشبختانه هر سه محل کمپ ما تا اینجا عالی بود. وقتی به قله سینه زا رسیدیم در سمت راست و شمال قله های خاص، رستم چال و نرگس ها رو داشتیم و در سمت چپ و جنوب رودخانه لار و قله های خاتون بارگاه خرسنگ جنوبی، خرسنگ شمالی، جانستون، ورزا، برج و خلنو را می توانیم ببینیم. خوشبختانه با توجه یه بارش های زمستان سال 98 هیچ کجا مشکل تهیه آب نداشتیم و در اکثر نقاط مسیر لکه های برف بود و برف آب می تونستیم برداریم و به غیر از بهم خوردن شرایط هوا بهترین زمان رو برای پیمایش انتخاب کردیم البته اگر می تونستیم 10 روز زودتر استارت کنیم شاید خیلی بهتر می تونستیم پیش بریم به هر حال انتخاب زمان مناسب برای اجرای یک برنامه بسیار مهم و می تونه در موفقیت یا عدم موفقیت برنامه تأثیر گذار باشه...
روز چهارم
پس از پشت سر گذاشتن یک شب خوب و آرام ساعت 4:30 دقیقه از خواب بیدار شدیم و پس از خوردن یک صبحانه مختصر و جمع کردن چادرها ساعت 6 حرکت خودمان را به سمت پالون گردن آغاز کردیم با توجه به آسیب دیدگی پای مهدی حرکتمان کمی کند بود ولی پیوسته بود. از شروع خط الراس تا قله سینه زا هیچ گونه چالش یا مسیر تیغه ای نداشتیم به راحتی می توان از آن ها عبور کرد و نیاز به هیچ کار فنی ندارد. بعد از محل شبمانیمان با کمی کاهش و افزایش ارتفاع و یک افزایش ارتفاع مداوم با پشت سر گذاشتن قله های ارس بزان و قبله و چند قله فرعی دیگر ساعت 11:45 به قله پالون گردن رسیدیم.
از شروع خط الراس تا اینجا منطقه فوق العاده بکر و غنی بود مخصوصا تا قله آلارم و حتی بعد آن تا سینه زا به خاطر دور از دسترس بودن این قله ها پاکوبی به آن صورت دیده نمی شد اما در دامنه ها در دو طرف خط الراس جاده های خاکی زیادی تا عمق دره طولانی لار و همین طور از طرف جاده یوش بلده که به خاطر دامداران کشیده شده بود دیده می شد حتی یک جا در طول مسیر جاده تا گردنه دیوآسیاب که ظاهراً محل عبور از تهران به سمت شمال بوده و هست و دوچرخه سوران هم از آن استفاده می کنند و یک جا هم بعد از قله آلرم بین قله های سینه خاص و سودر راه پاکوب از سمت بنودره و آبشار قو از رو گردنه به سمت کمر رود وجود داشت که حتی متاسفانه رد موتور هم دیده می شد اما بعد قله سینه خاص کم کم پاکوب رو می شد روی خط الراس دید تا پالون گردن و بعد آن به خاطر پیمایش هایی که از سمت برج و خلنو انجام می شود دیگر شما کاملاً پاکوب را روی خط الراس می بیند.